بیست و دو ماهگی
خوشگلم اگه بگم وقت نمیکنم وبلاگت رو اپ کنم دروغ گفتم تنبلیم میاد مامانی چون عکسات رو بابایی میزاره تو فیس بوک
عزیزم دو ماه دیگه دو سالت تموم میشه این بیست و دو ماه خیلی سریع گذشت . هم تو بزرگ شدی هم من تو قد کشیدی عزیزم و کلی چیزهای جدید یاد گرفتی و منم در کنارتو کلی تجربه های جدید به دست اوردم .
نفس من ماشاالله خیلی باهوشی بلدی از یک تا بیست بشماری . ده بیست سی چهل رو هم حفظی . همه کتابهایی رو که برات میخونم خفظی و جلو جلو اولش رو میگی . حرف زدنت خیلی خپبه عزیزم ماشاالله زود حرف اومدی جمله میگی ولی هنوز افعال رو درست نمی تونی بگی مثلا وقتی اب میخوای میگی اب میخوری یا ماست میخوای میگی ماست میخوری .
عاشق برقی وقتی لامپ روشن میکنم میگی اوه برق روشن شد یکی روشن کنم . وقتی پنکه می بینی کلی ذوق زذه میشی و میگی پنکه میچرخه خاله بچرخون
کلی حرف دارم از شیرین کاریهات . دایره بلدی بکشی یک بلدی بنویسی مامان و بابا رو بلدی بخونی . تمام رنگها رو می شناسی . عمو زنجیر باف رو حسابی دوست داری و میخونی اتل متل توتوله رو کامل میخونی . هزار ماشاالله کارهایی میکنی که همسن هات انجام نمیدن